نجف دريابندري را از دست داديم اما چيزي كه ته دلمان را قرص ميكند آثار به جا مانده از اوست.
به همين بهانه نگاهي به كتاب«چنين كنند بزرگان» انداخته ايم كه بي شك در زمينه ترجمه آزاد و همچنين زبان طنز جاري و بومي شده آن؛ يكي از آثار شاخص به حساب مي آيد.
به گزارش روزنامچه اين كتاب روايت زندگي چند شخصيت بزرگ تاريخي به زبان طنز است كه تلفيق جالبي از واقعيتهاي تاريخي و نگاه طنزآلود نويسنده به داستان زندگي آنهاست. اين تركيب در كنار ترجمه دلبخواهانه و البته هوشمندانه نجف دريابندري تبديل به يك اثر طنز آموزشي به لحاظ فرم و محتوا شده است! يكي از نكات ديگري كه اين روايت تاريخي و طنز آن را خاص ميكند اهميت پانويسهاي كتاب است كه گاه از خود متن هم خندهدارتر ميشوند!
بيشتر بزرگان اين كتاب از شخصيتهاي خونخوار تاريخي هستند اما شكل روايت به گونهاي است كه عليرغم شرح قساوت؛ كشت و كشتار و شكنجه دادن آنها، نه تنها ذهن خواننده معذب و مكدر نميشود بلكه با خنده و علاقه خاصي؛ تمامي نقاط سياه و خونين تاريخ را پيگيرميشود! البته اين خنده پس از مدتي تبديل به تفكر و انديشه در خصوص انسان و بيرحميها و خوهاي پستتر از غرائز حيواني در وجود او ميشود! در اصل ذات طنز نيز؛ همين است: خنده توام با انديشه و توجه ويژه به انسانهايي كه بويي از انسانيت نبردهاند!
در زير چندين عبارت و روايت از توصيف چگونگي قتلعامها توسط اين بزرگان منفور را مي آوريم تا ببيند چگونه ميتوان با زبان طنز، خونينترين فجايع را طوري نشان داد كه خوانندگان را ضمن دور كردن از فضايي سياه و خوفناك، در عين حال آنها را با لبخندي به غور و تفكر در فلسفه اين كشت و كشتارهاي حريصانه و بيسرانجام واداشت ؛ روح بزرگ نجف دريابندري خندان؛ با اين چنين آثاري درخشان ...
چنين كشتند بزرگان:
- رومي ها به شهرشان خيلي علاقه داشتند و پايشان را از شهر بيرون نميگذاشتند مگر براي كشتن اقوام همسايه!
- از ديد دشمنان؛ هانيبال آدم مزخرفي بود چون آنها را غافگيرانه ميكشت معلوم نيست چرا آنها توقع داشتند كه او بايد اول خبرشان ميكرد و بعد ميكشت!
- معلوم نيست چرا بطلميوس چهاردهم دو روز قبل از به تخت نشتستن كلئوپاترا و بطلميوس پانزدهم توي يك حوض غرق شد البته فقط سرش توي آب بود و اين ابلهانه ترين شكل غرق شدن بود!
- از قضا عمر بطلميوس پانزدهم هم چندان دراز نبود چون كلئوپاترا مختصر زهري به او خورانده بود اما در عوض كلئوپاترا خواهرش را زهر نداد بلكه شخص ديگري را وادار كرد كه به او زهر بخوراند.
- قيصر كار فرهنگي هم ميكرد او كتابي نوشت كه درباره خاطرات قتل عامهايش بود
- يك روز نرون از افكار سنكا حوصلهاش سر رفت و به او گفت كه برود و بميرد و سنكا هم رفت و مرد! نرون نفوذ كلام زيادي داشت
- نرون تا بيست سالگي هيچ اقدامي براي كشتن مادرش نكرد تازه آنوقت هم بخاطر معشوقهاش اين كار را كرد!
- درآورده بودند كه اگرپينا شوهرش كلوديوس را مسموم كرده بود اما دليل نمي شود كه اگر يك خانم محترم قبلا سابقه مسموم كردن چندين نفر را داشته باشد اين يكي را هم او مسموم كرده باشد!
- اسكندر مقدوني به اسكندر كبير معروف است چون بيش از بقيه اسكندرها آدم كشت!
- روزي اسكندر با كسي كه او را دوست نداشت به لب پرتگاه رفت؛ روز بعد، مردم جسد آن فرد را ته دره پيدا كردند. البته اينكه اسكندر او را هل داده، سهلترين نتيجهاي است كه ميتوان از آن قضيه گرفت!
- اسكندر يك بار سيزده نفر را اعدام كرد چون برخلاف نظر اسكندر،آنها اعتقاد داشتند:«او نمي تواند زاده يك مار باشد»! مسلما اگر آنها خوب فكرش را ميكردند اين حرف را نميزدند! بيشتر اتفاقات بدي كه براي آدم پيش ميآيد از بيفكري است!
- اسكندر همين كه زيرنظر ارسطو كتاب «اخلاق نيكوماخوس» را تمام كرد شروع كرد به آدم كشتن!او با كشتن تراسيها و ايليريها تمرينهاي اين كتاب را دوره كرد!
- آسيا براي اسكندر آمد داشت؛ چون توانست كلي هم؛ در آنجا آدم بكشد!
- اسكندر اسيرانش را يا شكنجه ميداد يا آنها را ميكشت و از همه بدتر اينكه آنها را مجبور ميكرد زبان يوناني ياد بگيرند!
- اسكندر بندرت دوستانش را ميكشت و اگر هم ميكشت كلي برايشان گريه ميكرد!
منبع : خبرآنلاين
پا نوشت : خبرگزاري فارس ، تسنيم ، خبرآنلاين، خبرگزاري مهر، روزنامچه ، آخرين اخبار، اخبار ايران، آخرين اخبار ايران، اخبار جهان ، اخبار
- شنبه ۲۰ اردیبهشت ۹۹ ۰۷:۰۹ ۸۶ بازديد
- ۰ نظر